دربارهی هرمان هسه
نوشتهی پروانه فخامزاده
هفتهنامهی کرگدن
1395
در سال 1877 زمانی که فلاسفهی ایدهآلیست و نویسندگان رمانتیک هنوز در آلمان مطرح بودند، هرمان هسه در دهکدهی کالو(Calw) در حاشیهی جنگل سیاه دیده به جهان گشود.
پدربزرگ پدری او پزشکی متولد لیونی (Livoni) و پدرش، یوهان هسه، کشیشی پروتستان بود. پدربزرگ مادری او شرقشناسی معروف و مبلغ پروتستانیسم بود و مدیر دفتر انتشارات کتابهای مذهبی. او بعدها این انتشارات را به داماد خود واگذار کرد. ماری، مادر هرمان، از جانب مادری منتسب به خانوادهای اصیل در نوشاتل (Neuchâtel) بود.
والدین هرمان هردو سالها در هند زیسته بودند و هرمان بهواسطهی آنها، پیش از فراگیری خواندن و نوشتن، انباشته از افکار و اندیشههای کهنِ شرق بود. او در جایی مینویسد: "خوشبختانه مانند کودکان دیگر، آنچه را که برای زندگی ارزشمند بود، پیش از مدرسه فراگرفتم، از درخت سیب، از باران، از آفتاب و رودخانه، از جنگل و از زنبورها و حشرات. من تعلیمیافتهی ربالنوع هندوی دستافشان بودم ... به ستارگان پیوستم، شاخهی درختان خانهام و رودخانه بسترم بود."
هرمان هسه از شاعران، نویسندگان، راویان و منتقدان پرخوانندهی قرن بیستم آلمان است. آثار او به بیش از پنجاه زبان زندهی دنیا ترجمه شدهاند.
هدف او از نوشتن، بهتفکرواداشتنِ افراد بود. خشونت، جنگ و تبعیض نژادی را منفور میدانست، مخالف سرسخت ناسیونالیسم بود و تا پایان عمر به ارزشهای اعتقادی خود پایبند ماند و با نهایتِ توانِ خود کوشید تا اثرگذار باشد بر کرهی خاک که مردمانش به همهچیز معنایی دلخواسته میدهند، آدمکشی را عملی قهرمانانه میدانند، بیماریِ واگیر را مشیت الهی و جنگ را تحول.
امروز دیدگاههای هسه در زمینهی سیاست، جامعه، کمونیسم، سوسیالیسم، جمهوری وایمار، رایش سوم، یهودیت، احزاب و بهویژه برداشت او از وظیفهی سیاسیِ نویسنده، توجه همگان را برانگیخته است.
از نظر او تکامل معنوی و عقلی، آیندهای نیکو دارد و سرشار است از اندیشههای تازه و شخصی. ازاینرو به هیچکس توصیه نمیکرد که برای کسب معنویت به آیین بودا درآید یا عضو کلیسای سنتی اروپا شود. معتقد بود که اروپاییِ امروز با روحیهی عقلانی و فردیتِ ویژه و ذهنیتی برآمده از عقاید نهضت روشنگری، نمیتواند از دین و آیینی ساده و ابتدایی پیروی کند. او اندیشهی بازگشت به کلیسای مادر را نشاندهندهی فقدان شخصیت و نداشتنِ اندیشهی شخصی و فردیتیافته و مستقل میدانست.
هسه به ادبیات و عرفان مشرقزمین گرایش و دلبستگی داشت. تأثیرات عرفان و حکمت شرق را در دو کتاب سفر به شرق و سیذارتا بیش از دیگر آثارش میتوان دید.
هنگامی که آنهماری شیمل، اسلامشناس نامدار آلمانی، جاویدنامهی اقبال لاهوری را به دو زبان آلمانی و ترکی ترجمه کرد، هرمان هسه پیشگفتاری کوتاه، جذاب و روحنواز بر ترجمهی آلمانی نوشت.
او شعر میسرود و در چهلسالگی نقاشی را شروع کرد. در شرایط شدید بحرانی این دو هنر به یاریاش میشتافتند و در پریشانیها و تنشهای زندگی یاریدهندهاش بودند. در پریشانیها و نابهسامانیهایی که خود عامل آفرینندگی و خلاقیتِ ذهنی او بودند. نقاشی همواره برای او سروری وسوسهانگیز و تفریحی دلانگیز بود. گاه گفتههای خود را با تلفیقی از نقاشی و شعر همراه میکرد.
تا به شکار شادکامی میروی
پذیرای بختیاری نخواهی بود
تا بر ازدسترفته مینالی
به هدف آویختهای و بیقراری
بیگانهای با رهایی
آندم که از طلب رها شوی
بیهدف شوی و بیتمنایی
خیزاب حادثه آرام و
جانت قرار میگیرد.
هسه در سال 1887 نخستین متن خود، دو برادر، را مینویسد. در سال 1891 به مدرسهی مذهبی میرود و سال بعد از آنجا میگریزد و در مدرسهای در نزدیکی اشتوتگارت (Stüttgart) به تحصیل ادامه میدهد. در سال 1893، درحالیکه تنها یک سال تا دریافت دیپلم فاصله داشت، مدرسه را ترک میگوید و فقط به مدت سه روز در یک کتابفروشی مشغول کار میشود و پس از آن به کار در دفتر انتشاراتی پدرش میپردازد. یکسال بعد در کارگاه تعمیر ساعتهای بزرگ برجها و کلیساها شاگردی میکند. در سالهای 1895 تا 1898 هسهی جوان به کارآموزی در کتابخانهای در توبینگن (Tübingen) مشغول میشود، بیوقفه مطالعه میکند و با جمع ادیبان معاشر میشود. در سال 1907 نشریهی ادبی مارس را منتشر میکند، که حالوهوایی انسانگرایانه داشت. در 1911 به هند میرود و در 1914 به گروه کوچکی از روشنفکرانِ آلمانیِ مخالفِ جنگ میپیوندد. در سالهای 1914 تا 1919 در برن (Bern) در تشکیلات کمک به زندانیان آلمانی به فعالیت میپردازد و مقالات زیادی بهقصد کمک به ایشان منتشر میکند.
او عضو فرهنگستان هنر پروس و انجمن نویسندگان سوئیس بود. جایزههای ادبی متعددی برای آثارش به او اهدا شد ازجمله جایزهی گوتفرید کلر (Gottfried Keller)؛ جایزهی گوتهی شهر فرانکفورت (Frankfurt)؛ دکترای افتخاری دانشگاه برن، جایزهی صلح کتابفروشیهای آلمان در هفتهی کتاب فرانکفورت و سرانجام در سال 1946 دبیر آکادمی نوبل، به پاس نویسندگی الهامبخش، جسارت و ژرفنگری و تلاش برای تحقق آرمانهای انساندوستانه و ارزشهای والای بشری، جایزهی ادبی نوبل را به او اهدا کرد.
هسه در طول زندگی پُرماجرا و پُرمرارتِ خود سهبار ازدواج میکند و سرانجام در 9 آگوست 1962 در مونتانیولا (Montagnola) زندگی را بدرود میگوید.
مختصری دربارهی برخی آثار هرمان هسه
در داستان زیرِ چرخ (1905) به انتقاد از نظام آموزشی و تربیتی میپردازد. در این داستان پسرکی نابغه تبدیل به دانشآموزی ابله و کودن میشود. داستان بر اساس واقعهای حقیقی پرداخته شده است.
رسهالده (1914) روایتی است از پیآمدهای پیوندی ناکام. بهانهی عشق به فرزند، قهرمان داستان را تسلیم روزمرگیِ ملالآور خانوادگی میکند. او که هنرمندی است بهنام، در کلافِ رنج و انزوا سردرگم میشود و هنر زندگیکردن را از یاد میبرد و از افشای نگونبختی خود شرمسار است. در جستوجوی سازگاری با جهانِ راستین، به یاریِ دوست، سرورِ هستی در او جان میگیرد و با تحمل درد و اندوه بسیار، جسورانه و مشتاق از کورهراه زندگی بیرون میشود و مسیر گمگشتهی خویش را بازمییابد.
دمیان (1919) را با نام مستعار امیل سینکلر (Emil Sinclair) منتشر میکند. دمیان اثرگرفته از اندیشهی نیچه است. در این رمان به سه داستان "هابیل و قابیل"، "پسر گمگشته" و "توبهکارِ واپسیندم" از کتاب مقدس اشاره میشود. دیدگاه نویسنده در روایت کتاب کاملاً متفاوت با متن کتاب مقدس است.
گرگ بیابان (1927) سرگذشت هنرمند زمانهی ماست که از دست خود و روزگار بیبندوبار در رنج است. دردهای هنرمندان در پستوبلند زندگی گاه در این داستان به شکلی دردناک تصویر میشود. تأثیر روانکاویِ غالبِ زمانه و آشناییِ او با روانشناسی، بهوضوح در این کتاب آشکار است. هسه برآن است تا روانپریشیِ زمانهای را نشان دهد که در آن کهنهها میمیرند بدون اینکه جانشینی داشته باشند. قهرمان کتاب انسانی منزوی است که قادر نیست دو نیمهی وجود خود: نیمهای گرگ و نیمهای انسان، را بههم پیوند دهد.
در نرگس و زریندهن (نارسیس و گلدموند) (1930) کشمکش میان روح و نفس در جریان است. زریندهن بخشی از واقعیت وجودیِ خود هسه و همواره درپی کسب تجربههای تازه است. نرگس آرام است و بیتزلزل و مبلغِ مذهبیِ تمامعیار. مباحثات این دو دربارهی هنر نکات جالبی دربر دارد. زریندهن در وصف هنر میگوید: "هنر راهیست برای غلبه بر فناپذیریِ انسان."
سفر به شرق (1932)، که در پنجاهوپنجسالگی هسه نگاشته شده، شخصیترین و پررمزورازترین آفریدهی اوست و جایگاهی ویژه در کارنامهی ادبی او دارد. روایتِ سفری است بس پرفرازوفرود و شگفتانگیز، با بنبستها و بیراهههای گمراهکننده در راه رسیدن به آزادراه یقین و ایمان در روزگار پرآشوب ولی بارور و خلاقِ پس از جنگ جهانی نخست.
از سال 1932 بهبعد داستانهای زیادی نمینویسد و بیشتر به نوشتنِ مقالات اجتماعی، فلسفی، تاریخی و نقد سیاسی- اجتماعی میپردازد و به فعالیتهای ضدجنگ سرگرم میشود و البته عظیمترین یادگار و میراث خود را در ذهن میپرورد. رمانِ بازیِ مهرههای شیشهای، که درحقیقت وصیتنامهی سیاسی- ادبی- فلسفی اوست، بهآرامی و شکیبایی در طول سالیان دراز پرورده و سرانجام در سال 1943 منتشر میشود.
زمینهی اصلی این اثر بزرگ، وضعیت سیاسی آلمان در سالهای جنگ جهانی نخست و نیز دوران حکومت استبدادی هیتلر است. فضای آن به سالهای آتی (2200 تا 2400) مربوط میشود، و البته اشاره دارد به انحطاط اخلاقی و جنگ در قرنهای 19 و 20 . هسه خود آن را دوران سطحینگری مینامد.
بازیِ مهرههای شیشهای، بازیای با پیشرفتهترین زبانِ رمز و قواعد و دستورزبانی ویژه است. تمثیلی است از وحدت اندیشه برای تمام ایدههایی که تاکنون به ذهن بشر رسیده و تمثیلی است از همهی ارزشهای آفریدهی هنر و تمدن.
هسه میگوید: "میخواستم فضایی روحانی خلق کنم تا از تمام مسمومیتهای جهان به آنجا گریزم، پناه و آرام گیرم و نفس بکشم و مقاومت اندیشه و روح را دربرابر ویرانگریهای زمانه نشان دهم."
مشکلات دوران تحصیل، رشد، بلوغ، پذیرفتهشدن در اجتماع، عصیان در برابر جامعه و حکومت، ارتش، کلیسا، تجارت و ... موضوع داستانهای او را تشکیل میدهند. هسه منتقدانه و سرسختانه به موضوعاتی میپردازد که جهان امروز بهشدت با آن دستبهگریبان است.
ازمیان آثار پرشمار و بهنامِ او میتوان به کتابهای زیر اشاره کرد:
پیتر کامنتسید (1904)، همسایه (1908)، گرترود (1910)، مجموعهداستان بیراههها (1912)، یادداشتهای سفر هند (1913)، جوانی زیباست (1916)، سیذارتا (1922)، تحقیقی به نام مشاهدات و مجموعهی شعر تسلی شبانه (1929)، جنگوصلح (1946).