درباره خاستگاهِ هندوایرانیان
کوزمینا ترجمه پروانه فخام زاده
مقالهی لمبرگ- کارلوفسکی( 89 – 63 :43 CA ) (Lamberg-Karlovsky ) جنبهی مهمی از مسئلهی اقوامِ هندواروپایی( منشأ هندوایرانیِ آنان ) را مطرح میکند و با نظریهای که خاستگاهِ آنان را استپهای اوراسیا میداند، به مخالفت میپردازد. من اتهامِ او را مبنی براینکه اساسِ این نظریه، گمانهزنیهای سیاسی است مردود میدانم ( p.73 ). در واقع این نظریه بر دادههای باستانشناختی بنیاد شده و موردِ پذیرشِ اکثرِ هندوایرانیشناسان، بهویژه ایوانوف ( Ivanov ) است. زمانی که ایوانوف نظریهی خود ( Gamkrelidze and Ivanov 1984 ) را تغییر داد، و زادگاهِ هندوایرانیان را غربِ ایران دانست، لازم شد که هر دو فرضیه موردِ تجدیدِ نظر قرارگیرند و به هندوایرانیان اجازه داده شود تا خود سخن بگویند. براساسِ اطلاعاتِ برگرفته از ریگودا، آتارواودا، برهمنان، و اوستا و نیز دادههای زبانشناختی، بازسازیِ فرهنگِ هندوایرانی امکانپذیر( نگ. Elizarenkova 1999;Rau 1983 ) و کلیه مشخصههای مادیِ این فرهنگ با دادههای باستانشناختیِ خاور نزدیک و استپهای اوراسیا مقایسه شد. بنیاد اقتصادیِ هندوایرانیان دامداریِ نیمه صحرانشینی( پرورش حیواناتی مانند گاو، اسب، و شترهای بلخی) و نیز اندکی کشاورزی بود. آنان در خانوادههای پرجمعیتِ پدرسالارانه، در خاانههای بزرگِ نیمه زیرزمینی با دیوارهایی از کُندههای درخت و شیروانیهایی با دو شیب، که ویژگیِ خانههای اروپای مرکزی است، و یا در شبه خیمههای سبُکوزنِ تاشو زندگی میکردند، وسایلِ نقلیه بزرگ سرپوشیدهی چهارچرخه و نیز وسایلِ نقلیهی سبُک با دو چرخ، و ارابههای جنگی داشتند. براساسِ متون، سفالهای چرخساختهای که به دستِ صنعتگرِ بومی (سودرا:Sudra ) ساخته میشدند با ظروفِ آیینی که مردان و زنانِ آریایی با الگوبرداری از پیشینیانِ خود شکل میدادند، تفاوت دارند (Grantovsky:1998 ). مجموعهی این ویژگیها نمونه یا مشابهی در هند یا خاورِ نزدیک ندارند ولی با فرهنگِ استپهای اوراسیا، جایی که اقوام آنها از دورانِ انئولیت (Eneolitic ) یکسره رشد کردهاند همخوانی دارند، و به نظرِ من دلایلِ موجهی هستند که با تکیه بر آنها میتوان خاستگاهِ هندوآریاییان را استپها دانست و دو فرضیهی دیگر را، که خاستگاهِ آنان را غربِ ایران و یا مرو- بلخ (Bactrian Margiana ) میدانند، رد کرد. بهعلاوه آیینهای خاکسپاریِ هندوایرانیان ( گورپشتههای محصور و آمیختگیِ خاکسپاری و مرده سوزی)، که ویژهی استپهاست؛ و نیز تقدیسِ اسب و ارابه ( اسب و ارابههای دفن شده در استپها کشف شدهاند[چاپِ نمونهها در این بخش منوط به اجازهی مولفان است])؛ و شباهتِ سرزمینِ مادریِ این اقوام (کوههای ریپا (Ripa ) با اورال (Urals ) یکسانند و رودخانهی رنگها (Rangha ) با ولگا (Volga ) پیوند دارد[Bongard-Levin and Grantovsky 2001 ])؛ و نیز وجود نامهای مکانِ هندوایرانی در استپها و مهاجرتِ استپنشینها به جنوب (Kuzmina 2000 ) تاکیدِ بیشتری بر نتیجهگیریِ ذکر شده دارند.
در مقالهی لمبرگ- کارلوفسکی قید شده که زبانِ آندرونوانها (Andronovans ) احتمالا دراویدی(Dravidian) یا آلتاییک (Altaic ) بوده است. زبانشناسان استدلال میکنند که کشاورزانِ ترکمنستان به زبانِ ایلامی(Elamite) یا زبانی همخانواده با دراویدی (Dravidian ) گفتگو میکردهاند (Mc Alpin 1981 ). بهعلاوه گویشورانِ زبانهای آلتاییک در زمانهای خیلی دور به غرب رفتهاند (Poppe1965 ).
خانوادهی هندوایرانی نه دو گروه بلکه سه گروه بودهاند: هندوآریاییها؛ ایرانیانِ نخستین؛ دردها(Dards ) و کفیرها (Kafirs )، که نخستین مهاجران به شمالِ هندوستان بوده و فرهنگِ باستانی و اسطورهها را حفظ کردهاند (Fussman 1972 ). هلیمسکی (Helimski ) (1996 ) معتقد است که آندرونوانها همان کفیرها هستند. ایرانیانِ نخستین به دو شاخه منشعب شدهاند: غربیها( مادها، پارسیانِ باستان، و دیگران)؛ و شرقیها( اسکوتها، آسیها، سکاها، پامیریها، و دیگران). با تکیه بر شیوههای باستانسنجی که ارتباطِ تکوینیِ بلافصلِ فرهنگِ اسکوتها و سکاها در قرنهای هفتم تا ششمِ پیش از میلاد را با فرهنگِ استپنشینهای اوراسیا در عصرِ مفرغ نشان میدهند، میتوان ویژگیهای هندوایرانیِ ساکنانِ استپهای اوراسیا را ثابت کرد.
فرهنگِ سینتاشتا- پتروفکا (Sintashta- Petrovka ) در غرب و بخشی از مرکزِ قزاقستان گسترش یافته است (Evdokimov 2000 , Tkachev1998 ) و آباشِفها (Abashevo ) از مناطق اطرافِ رودهای دُن (Don ) و وُلگا (Volga ) به کوههای اورال (Urals ) رفتهاند(O.Kuzmina 1992 ).
فرهنگِ آباشف خیلی پیشتر از آنچه مقالهی لمبرگ- کارلوفسکی تعیین کرده، شکل گرفته است و معاصرِ فرهنگهای پالتافکا(Poltavka ) و گورکانیان(Catacomb ) بوده و به همراهِ آنان بنیادِ فرهنگِ آمیختهی سینتاشتا- پتروفکا را شکل دادهاند(O.Kuzmina 2000 ). پیشینهی فرهنگِ آفاناسیف (Afanasievo ) نیز بسیار جدیدتر است از آنچه فرض شده. مجموعهی آندرونوان در سیبری قویا آیینها و سفالهای آفاناسیفها را با خود دارند. مرزِ بالاییِ نمازگای پنجم(Namazga ) و مرو- بلخ (Bactrian Margiana ) همچنان موردِ بحث و تردید باقی میماند زیرا از قرائنی که از آندرونوانها یافت شده سفالگری در دورههای بعدی به زندگیِ این اقوام وارد شده است.
این مقاله ترجمه ای است از: E., Kuzmina, “on the Origin of the Indo-Iranians”, Russsian Institute for Cultural Research, Bersenevskaya nab. 20, Moscow 10